این فقط یک دلنوشته است....




با اینکه هنوز هیچکس به وبلاگم سر نزده اما بازم 

بازم خوشحالم که یه جایی رو دارم واس نوشتن حرفای دلم...

وااای که چقدر دلم گرفته 

این روزا هر چی نزدیک عید میشیم بیشتر دلم میگیره

نوروز امسال دومین سالیه که پدرم پیشم نیست

چقدر دلم براش تنگ شده 

ای کاش بود تا مث سال هایی که بود با صدای بلند واسمون قرآن بخونه  

اما.. نیست 

نیست 

نیست

.....

خدایا اما بازم شکرت شکرت بابت اینکه مادرم هست

سلامته و نفس میکشه

خدایا سایه ی پدر مادرهارو از سر بچه ها کم نکن

تمام اسیران خاک رو هم بیامرز و روحشون رو شاد بگردان

خدایا میدونم بابای منم امسال میاد کنار سفره هفت سین

اما خدایا خیلی دلم میخواد یبار دیگه میدیمش خداجونم دلم براش خیلی تنگ شده خیلی ...