جشن تولد عبید
می رسد دست تمام شاعران
متن دعوتنامه ای شیک و گران

نامه از ارشاد قزوین آمده
مثل سوغاتی که از چین آمده

عده ای دعوت شفاهی می شوند
شاعران فی الفور راهی می شوند

جشن میلاد عبید است این زمان
پای می کوبند رندان جهان

قلب شعر اینک به قزوین می تپد
عاشقان این قلب همچنین می تپد

اندک اندک جمع مستان می رسند
شاعران اهل کاشان می رسند

عارفانی پخته و اهل قلم
فیض و قصاب و کلیم و محتشم

شاعران از شهر شیراز آمده
با هزاران عشوه و ناز آمده

حافظ از خللر شراب آورده است
یک بغل حرف حساب آورده است

بعد از آن نوبت به سعدی می رسد
رند شیرازی بعدی می رسد

از گلستانش ورق آورده است
گل طبق روی طبق آورده است

قره العین از میان بانوان 
می کند بسیار استقبالشان

با متانت رابعه بنت کعب 
را نشاند گوشه ای در آن عقب

در کنار رابعه، پروین، فروغ
و خلاصه می شود مجلس شلوغ

چند شاعر اهل حال و مَشت ِ مَشت 
وارد مجلس شدند از راه رشت

طالب از آمل، ز لاهیجان حزین 
آمده با وانت ممد معین

سید اشرف چون نسیمی از شمال
می رسد با چند کیسه پرتقال

از ره تبریز هم شمس الشموس
می رسد از دور با یک اتوبوس

همره ایشان جناب مولوی
هدیه آورده کتاب مثنوی

زنگ زد آنجا موبایل مولوی
گفت: الو، به! بیدل آقا دهلوی

گفت پروازم اگر تأخیر داشت
این امیر خسرو کمی تقصیر داشت

آشپزش را گفت آقای عبید
جشن میلاد من است و روز عید

می رسد از هند مهمانی عزیز
در غذایش بیشتر فلفل بریز 

((بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی))

شاعران تا از درآمد رودکی 
می کنند احساس طفلی، کودکی

پیش پایش قوچ قربانی کند
این مهم، قصاب کاشانی کند

طبع فردوسی، حماسی می شود
ناگهان شعرش سیاسی می شود

تند برمی خیزد از روی زمین
رودکی گوید ابوالقاسم بشین

هرکسی هر جای مجلس هر طرف
می کند خود مشکلش را بر طرف

وحشی و اهلی کمی قاطی شدند
بعد هم مشغول الواطی شدند

ایرج آنجا سرفرازی می کند
با جوانی، حکم بازی می کند

تا نگه عارف به ایرج می کند
گوشه ابروی خود کج می کند

می نهد پا پیش، آقای وصال:
جان من این دفعه را هم بی خیال
شاطر عباس است و نان شیرمال
شیر مالش هست در حد کمال

شیر مال او عجب پف می کند
می رسد هر کس تعارف می کند

یک طرف سعدی و عرفی و سروش 
خواجوی کرمان و بانگ نوش نوش

آن طرف شور نظامی را ببین
جام گردانی جامی را ببین

لنگ بر دست و پاتیل و یک کتی
می رسد آن شاعر اخسیکتی

می کشد خیام سویی عربده
گوید ش عطار: همشهری بَده!

بابا طاهر آن طرف چیز می کند
بِبِبخشید استریپتیز می کند

می رسند از راه جمعی محتسب
می شود اوضاع مجلس منقلب

انوری همراه با ابن یمین
می خزد پشت دقیقی و حزین

فتحعلی خان صبا گوید چنین
پیش می آد این مسائل هول نشین

این قضیه زود سَمبَل می شود
یک تراول می دهیم حل می شود

شاهِ عرفان نعمت الله ولی
محتسب را گفت با صوت جلی

گویمت یک نکته آن را گوش کن 
ور خطا گفتم مرا خاموش کن:

پشت بر این حلقه رندان مکن
هر چه خواهی کن ولیکن آن مکن